مديريت سايت برادران ضد فراماسونري
کرامت انسانی زن، در سایه عفاف او تامین میشود. حجاب نیز یکی از احکام دینی است که برای حفظ و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگیهای اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزشهای دینی بود. در سایه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین علیهالسلام و زینب کبری و دودمان رسالت، چه با سخنانشان، چه با نحوه عمل خویش، یادآور این گوهر ناب گشتند. برای زنان، زینب کبری و خاندان امام حسین علیهالسلام الگوی حجاب و عفاف است. اینان در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.
حسین بن علی علیهماالسلام به خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا و نکوهیده مگویید. (1) اینگونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، به خصوص که چشم دشمن ناظر صحنهها و رفتار آنان بود.
در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش علی اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند. (2)
رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونه عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد علیهالسلام نیز تا میتوانست، مراقب حفظ شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی! (3)
به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین علیهالسلام وقتی گذر عمر سعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان باز گردانند، تا به وسیله آنان خود را بپوشانند. (4)
به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین علیهالسلام در گفت و گو با خانوادهاش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتنداری توصیه کرد. (5) روز عاشورا وقتی زینب کبری، بیطاقت شد و به صورت خود زد، امام به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن. (6)
در حادثه حمله دشمن به خیمهها و غارت آنچه آنجا بود، زنی از بنی بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت میکنند و جامههایشان را میبرند و شما مینگرید؟ (7)
دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهلبیت پیامبر تا آنجا که میشود، حفظ و رعایت شوم. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق میکنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوههای اهلبیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.! (8)
از اعتراضهای شدید حضرت زینب علیهاالسلام به یزید، این بود که: ای یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشتهای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر میگردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهرههایشان را در معرض دید همگان قرار دادهای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه میکنند؟! (9)
هدف از نقل این نمونهها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین علیهالسلام، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن در این که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه داشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده بودند، به شدت انتقاد میکردند.
با آن که زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبتزده از منزلی به منزلی و از شهری به شهری و از درباری به درباری آنان را میبردند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ شان و مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند و در همان حال نیز سخنرانیهای افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمیماندند. حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همه دورانها و همه شرایط است.
پينوشتها:
1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 406.
2- وقعة الطف، ص 206.
3- تاریخ طبری، ج 4، ص 350.
4- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 113.
5- الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 142.
6- الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 151.
7- همان، ص 181.
8- همان، ص 142.
9- همان، ص 218.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
یکی از زیباترین خصلتهای معاشرتی مواسات است؛ یعنی غمخواری و همدردی و یاری کردن دیگران. از ریشه «اسوه» است یعنی «دیگری را در مال و جان، همچون خود دیدن و دانستن، یا دیگری را بر خود مقدم قرار دادن، به دوستان و برادران دینی یاری و کمک مالی و جانی رساندن، غمخواری کردن کسی را به مال خود، برابر گردانیدن او را با خویش؛ ... شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش؛... شخص در مورد جلب منافع و دفع مضار دیگران را همچون خود بشناسد. و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالا بر خود مقدم بدارد.» (1)
با نمونههای نقل شده از لغت، اجمالا مفهوم این خصلت روشن میشود. انسان «مواسی» کسی است که با دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را در رنج و غم دیگران شریک میداند و با مال و جان، از آنها دفاع میکند و میان خود و دیگران فرقی نمیگذارد.
این صفت نیکو، در روایات اسلامی بسیار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهمیت برخوردار است و به فرموده پیامبر، «مُواساةُ الاخِ فِی اللهِ عَز و جَل» یکی از سه عمل برتر محسوب شده است؛ (2) یعنی با برادر دینی به خاطر خدا مواسات کردن. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام یکی از معیارهای آزمون شیعه بودن اشخاص، و نیز وسیله تقرب به خدا، مواسات با برادران دینی است «تَقَربُوا اِلَی اللهِ تَعالی بِمُواسفاةِ اِخوانِکم.» (3)
امیرالمومنین علي علیهالسلام نیز مواسات با برادر دینی را موجب افزایش رزق و روزی میداند. (140) امام صادق علیهالسلام دعای انسان اهل مواسات را مستجاب میشمارد. (4) در حدیث دیگری در مورد جان دادن راحت و دلپسند مومن میفرماید: این ویژگی برای کسانی است که نسبت به برادران دینی خویش «مواسی» باشند. (5)
در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده میشود و در مرحله بالاتر به «ایثار» میرسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار میکردند.
سیدالشهدا علیهالسلام در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حر و گفتگوهای مفصل، سروده شاعری را بر زبان آورد که مضمونش چنین است:
من به راه خود میروم. مرگ، برای جوانمردی که نیت خیر کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواسات به جان داشته باشد، هیچ عار و ننگ نیست. (6)
در شبی از شبهای محرم نیز امام حسین علیهالسلام در جمع یاران خویش، ضمن بیان این سخن که هر که میخواهد برگردد از تاریکی شب استفاده کند، فرمود: هر کس میرود برود ولی هر کس با ما، جانش مواسات داشته باشد، فردای قیامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهی خواهد رست: «مَن واسانا بِنَفسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الجَنانِ نَحبِیاً مِن غَضَبِ الرَّحمانِ.» (7)
حُر نیز وقتی توبه کرد و نزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فدای امام کند: «مُواسِیاً لَکَ بِنَفسی» (8) و چنان نیز کرد. وقتی امام حسین علیهالسلام به بالین حُر شهید رسید و سر او را به دامن گرفت و حرّیت او را ستود، با تمثل به اشعاری مقام مساوات او را بر زبان آورد:
«و نِعمَ الحُرّ اِذ واسی حُسَینا و جادَ بِنَفسهِ عِندَ الصباحِ» (9)
در کوفه وقتی از هانی بن عروه میخواهند که مسلم را که در خانه او پنهان شده است تحویل دهد، میگوید: «به خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هیچ یاوری نداشته باشم، او را تسلیم نمیکنم تا آن که در راه کشته شوم!» (10)
مسلم بن عقیل وقتی دستگیر میشود و در دارالاماره با او بدرفتاری کرده و تصمیم میگیرند او را بکشند، میگرید وقتی علت میپرسند و بر گریستن ملامتش میکنند، میگوید: من برای خودم گریه نمیکنم، گریهام برای حسین بن علی علیهماالسلام و خانواده اوست که به سوی این شهر میآیند. (11)
نافع بن هلال وقتی در کربلا دسترسی به آب پیدا میکند، به خاطر تشنگی امام حسین علیهالسلام و اصحاب او حتی یک قطره هم آب نمینوشد. (12)
یکی از زیباترین جلوههای مواسات - بلکه ایثارگری - صحنهای است که میان بنیهاشم و دیگر یاران امام حسین علیهالسلام پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ گروه دیگر شوند. به نقل حضرت زینب عليهاالسلام، امام در یکی از خیمهها برای بنیهاشم سخن میگفت. در پایان از حاضران پرسید: فردا صبح چه میکنید؟ همه گفتند: هر چه تو دستور دهی. عباس علیهالسلام گفت:
اینان (اصحاب دیگر) غریبهاند. بار سنگین را باید اهلش بردارد. فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان میروید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ میرویم تا مردم نگویند، اصحاب را جلو فرستادند، وقتی آنها کشته شدند خودشان شمشیر کشیدند... .
بنیهاشم برخاسته شمشیرها را کشیدند و به عباس علیهالسلام گفتند: «ما با تو هم عقیدهایم.»
زینب علیهماالسلام گوید: چون تصمیم استوار این جمع را دیدم دلم آرام گرفت ولی اشک در چشمانم آمد. خواستم به خیمه برادرم حسین علیهالسلام رفته بازگو کنم که از خیمه حبیب بن مظاهر همهمهای شنیدم. رفتم و از پشت خیمه گوش کردم، دیدم اصحاب هم مثل بنیهاشم حلقهوار دور حبیب جمع شدهاند. حبیب میگوید: «یاران! برای چه به این جا آمدهاید، سخنتان را واضح بگویید.»
گفتند: «آمدهایم تا غریب فاطمه را یاری کنیم.»
گفت: «چرا همسرانتان را طلاق دادهاید؟»
گفتنند: «به همان دلیل.»
حبیب گفت: «صبح که شود، چه خواهید کرد؟»
گفتند: «جز به سخن تو رفتار نخواهیم کرد.»
گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان میروید. ما زودتر به مبارزه میپرداریم، مبادا یکی از بنیهاشم خونآلود شود در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند، سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند.»
همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم عقیدهایم.»
زینب کبری باز هم از تصمیم استوار آنان بر یاری حسین علیهالسلام شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد ... . (13)
در ادامه نقل پیشین آمده است که چون امام حسین علیهالسلام به یاران بنیاسدی خود فرموده بود که چون خانواده من اسیر خواهند شد، شما زنان خود را به میان قبیله خود ببرید، یکی از آنان خواست همسر خود را ببرد. اما همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: «درباره ما انصاف نکردی! آیا دختران رسول خدا اسیر شوند و من آسوده و بیخطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات دارید، ما هم نسبت به زنان مواسات میکنیم.» آن مرد، گریان نزد امام آمد و گفت که همسرم نیز میخواهد مواسات نشان بدهد، امام دعایش کرد.
اینگونه یاران او نسبت به حضرت مواسی بودند. پس از شهادت بیشتر یاران، دو تن از جوانان غفاری چون دیدند قدرت دفاع از جان امام و جلوگیری از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پیش از او به میدان روند و شهید شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترین پاداش نیک به شما دهد که اینگونه حاضر به یاری و مواسات من، و آماده فدا کردن جانید. (14)
زهیر بن قین، وقتی به جبهه حسین علیهالسلام پیوست، نسبت به این تغییر موضع وقتی از او پرسیدند، گفت:
تصمیم گرفتم که در حزب و گروه امام حسین علیهالسلام باشم و جانم را فدای او کنم، تا پاسدار حق خدا و رسول باشم (حقی) که شما آن را تباه ساختهاید. (15)
عابس بن ابی شبیب در کربلا خطاب به سیدالشهدا علیهالسلام گفت:
اگر میتوانستم به چیزی عزیزتر از خون و جانم از تو دفاع میکردم تا کشته نشوی، آن کار را میکردم. (16)
وقتی امام، مجروح بر زمین کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن علیهالسلام، در کنار عمویش شاهد این صحنه بود. ابجر بن کعب شمشیر فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حایل کرد، ولی دستش قطع شد. سپس در آغوش عمویش حسین علیهالسلام بود که حرمله او را با تیری به شهادت رساند. (17)
اینها نمونههای روشنی از مواسات به جان در صحنه عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوت دینی و ادای حق برادری را میرساند.
عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، گرچه به دلایلی خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زینب فرستاد و هر دو فدای امام شدند. بعدها خود جعفر از این واقعه چنین یاد میکرد:
هر چند خودم نتوانستم با دستانم حق مواسات درباره حسین، انجام دهم، ولی دو فرزندم مواسات کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسرعمویم کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و در کنار او صبر و مقاومت کردند. (18)
در کوفه وقتی امام سجاد علیهالسلام سخنان پرشوری علیه ستم ابن زیاد فرمود، عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را بکشند. در این جا هم عمهاش زینب کبری جان خود را سپر بلا کرد و جلاد را به خدا سوگند داد که: «اگر میخواهی او را بکشی، اول مرا به قتل برسان!» (19)
از این نمونههای تاریخی در بحث از «ایثار» هم میتوان دید. سراسر صحنههای این حماسه، پر از این گونه ایثارها و مواساتهاست.
در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده میشود و در مرحله بالاتر به «ایثار» میرسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار میکردند.
اوج این مواسات را حضرت اباالفضل علیهالسلام از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات و بیآنکه آب بنوشد، بیرون آمد، هم برای سیراب کردن کودکان امام و تشنگان حرم به شریعه فرات رفت و در همین راه هم به شهادت رسید و برادری بود که فدایی برادر خود بود. از این خصلت برجسته و جوانمردانه، در زیارتنامههای او نیز یاد شده است: «فَلَنِعم الاخُ المُواسی.» (20) «السلامُ عَلیکَ ایها العَبدُ الصالحُ و الصدیقُ المُواسی، اَشهدُ اَنّکَ آمَنتَ بِاللهِ و نَصَرتَ ابنَ رسولِ اللهِ و دَعَوتَ الی سَبیلِ اللهِ و واسَیتَ بِنَفسِکَ.» (21) که هم تعبیر «برادر مواسی»، هم «صدیق مواسی» درباره او به کار رفته و هم شهادت به ایمان، نصرت، دعوت به راه خدا و مواسات با جان درباره آن حضرت مطرح است.
این روح تعاون و غمخواری و اخوت راستین، پیام همه شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب میشود که پیروان این مکتب، با همه مسلمانان جهان، از هر نژاد و ملیت و زبان، احساس برادری کنند و در غمها و گرفتاریهایشان همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه نبرد با استکبار و صهیونیسم و قدرتهای وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.
مواسات دینی، تضمینی بر دلگرمی مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد علیه کفر و ستم، تنها نمانند.
پينوشتها:
1- با استفاده از لغتنامه دهخدا، به نقل از: ناظم الاطبا، منتهی الارب، التعریفات جرجانی.
2- سفینة البحار، ج 1، ص 23 .
3- همان.
4- بحاالانوار، ج 71، ص 395، حدیث 22 .
5- همان، ص 396، حدیث 23 .
6- همان، ص 398، حدیث 30 .
7- سامضی و ما بالموت عار علی الفتی ... (بحارالانوار، ج 45، ص 238).
8- موسوعة کلمات الامامالحسین، ص 399 .
9- همان، ص 438 .
10- همان، ص 440 .
11- وقعة الطف، ص 119 .
12- همان، ص 135 .
13- همان، ص 191 .
14- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 409، به نقل از معالی السبطین.
15- بحارالانوار، ج 45، ص 29 .
16- وقعة الطف، ص 195 .
17- وقعة الطف، ص 237 .
18- بحارالانوار، ج 45، ص 53 .
19- وقعة الطف، ص 274 .
20- همان، ص 263 .
21- مفاتیحالجنان، زیارت حضرت عباس علیهالسلام، ص 436 .
22- همان، زیارت امام حسین در عید فطر قربان، ص 448.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
1.آزادگی در كربلا
اخلاق، یکی از سه بُعد عمده دین است و اسلام بر سه بُعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبیا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّی بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ.»
تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل میدهد. اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوهاند و مظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوهگاه خُلق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.
اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین علیهالسلام و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خوبی که از حماسهسازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینه خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونههایی از «پیامهای اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، میتوان جلوههای اخلاقی را دید.
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حرّیت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است. تعلقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد میکند. اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و عُلقههای مادی، نشانه ضعف اراده بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن .
علی علیهالسلام میفرماید:
«اَلا حُرُّ یَدَع هذهِ اللّماظَةَ لِاهلِها؟ اِنّهُ لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلا الجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها اِلا بِها.» (1)
آیا هیچ آزادهای نیست که این نیم خورده (= دنیا) را برای اهلش واگذارد؟
یقینا بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید!
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
در پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیّات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را میپذیرید. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند.
امام حسین علیهالسلام فرمود:
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (2)؛ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیهالسلام و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
«لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدی اِعطاءَ الذّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العبید» (3)؛ نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم!
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
«اَلا و انَّ الدَّعِیّ بنَ الدَّعِیّ قَدرِ کَزنی بَینَ اثنَتَینِ: بَینَ السِّلةِ و الذِّلةِ و هَیهاتَ مِنّا الذِّلةُ.» (4)
بر ما گمان بردگی زور بردهاند ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
انسانهای آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.
در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند:
اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار (5)
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
«ان لَم یَکُن لکُم دینٌ و کنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکوُنُوا اَحراراً فی دُنیاکُم.» (6)
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست لااقل مردم آزاده به دنیا باشید
فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز را میخواند و میجنگید:
َاقسَمتُ لا اُقتَلُ الاّ حُرّاً وَ اِن رَاَیتُ المَوتَ شَیئاً نُکرا (7)
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی میبینم. ولی سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا میخواند. (8) این نشاندهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نامهای عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا میخواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» میخواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد میکردند: «یا قوم ذودوا عن بنیِ الاحرار ...» (9)
مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حُرّ بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین علیهالسلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین علیهالسلام آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:
لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ وَ حُرُّ عِندَ مُختَلَفِ الرِّماحِ (10)
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیهالسلام بر بالین او حضور یافت و او را حُر و آزاده خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حُر گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:
«اَنتَ حُر کَما سَمّتکَ اُمُّکَ، و اَنتَ حُر فِی الدُّنیا و اَنتَ حُر فِی الاخرة.» (11)
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوتها میجنگند و الگویشان قهرمانیهای شهدای کربلا است، در سایه همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است. انسانهای آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.
پينوشتها:
1- نهجالبلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456 .
2- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421 .
4- لهوف، سید بن طاووس، ص 57 .
5- کشف الغمه، اربلی، ج 2، ص 32 .
6- بحارالانوار، ج 44، ص 51 .
7- همان، ص 352 .
8- بحارالانوار، ج 44، ص 352 .
9- وقعة الطف، ص 234 .
10- ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100 .
11- بحارالانوار، ج 45، ص 14/ وقعة الطّف، ص 215.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
بر خلاف جبهه باطل که به انسانها به عنوان ابزاری برای تامین خواستهها و منافع خویش مینگرند، در جبهه حق، مومن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشات گرفته از ارزش حق است. انسانها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریماند، معیار هم تقوا و ایمان و تعهد است نه رنگ و زبان و قبیله و نژاد و منطقه جغرافیایی. امام حسین علیهالسلام در عاشورا، به یاران خویش عزت بخشید، آنان را با وفاترین یاوران حق نامید؛ خود را به بالین یکایک یاران شهیدش میرساند و سر آنان را بر دامن میگرفت. بین آنان تفاوت قائل نمیشد. هم بر بالین علیاکبر علیه السلام حاضر شد، هم بر بالین غلام خویش.
یک جا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت در دین ما سیه نکند فرق با سفید
شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی علیهماالسلام آموخته میشود. جامعهای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین انسانهای از جان گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانوادههای شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل شود، تا این خط خدایی، همواره پر جاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.
وقتی حُر، بیدار شد و توبه کرد و به اردوی امام پیوست، تردید داشت که امام حسین او را میپذیرد یا نه؟ سوال حُر «هَل لی مِن تَوبةٍ؟»؛ آیا برای من توبهای هست، نشان دهنده نقطه امید او به بزرگواری امام حسین علیهالسلام بود. حضرت هم توبه و بازگشت و حقگرایی او را ارج نهاد و با سخن «نَعَم، یَتُوبُ اللهُ عَلیکَ»، او را به بخشایش و رستگاری امید داد.
(1)
این ارج نهادن به مقام یک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هر چند سابقهای تیره و گناهآلوده دارد، ولی اینک به نور، ایمان آورده است.
«جون»، غلام ابوذر بود. روز عاشورا از امام حسین علیهالسلام اذن میدان خواست. امام به او رخصت داد که از صحنه بیرون برود و کشته نشود؛ چرا که در روزهای سخت و دشوار، همراه این خاندان بوده لذا الان مجاز است که جان خویش را بر گیرد و برود. ولی جون به پای امام افتاد و بوسید و گریست و درخواست کرد که اجازه یابد خونش با خون اهلبیت در این میدان آمیخته شود. امام هم اجازه داد. به میدان رفت و پس از جنگی دلاورانه به شهادت رسید و امام به بالین او آمد و دعایش کرد:
خدایا چهرهاش را نورانی و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمد محشور کن. (2)
این نیز نمونهای از تکریم انسان بود، در آن میدان کرامت و شرافت. ارج نهادن امام به فداکاری یارانش، تکریم انسان و انسانیت بود. سیدالشهدا علیهالسلام کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش میآمد، آنان را آغشته به خون میدید و عطر شهادت را از آن اجساد مطهر استشمام میفرمود و در ستایش از آنان و ملامت قاتلانشان میفرمود: «قتَلةٌ کَقَتلَةِ النّبیین و آلِ النبیّن»( 3)؛ قاتلانی، همچون قاتلان پیامبران و دودمان رسولان!
یعنی یاران شهیدش را همسنگ و همتراز با پیامبران الهی میدانست و قاتلان آنان را همچون کشندگان پیامبران الهی.
شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی علیهماالسلام آموخته میشود. جامعهای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین انسانهای از جان گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانوادههای شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل شود، تا این خط خدایی، همواره پر جاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.
پينوشتها:
1- مقتل الحسین، مقرم، ص 290.
2- همان، ص 313.
3- حیاة الامام حسین بن علی، ج 3، ص 239.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
آزادگی در کربلا ایثار در کربلا
تکریم انسان در کربلا جلوه توکل در کربلا
حس مواسات در کربلا صبر و استقامت در کربلا
عفاف و حجاب در کربلا عمل به تکلیف در واقعه کربلا
فتوت و جوانمردی در کربلا نقش جهاد با نفس در کربلا
نقش شجاعت در کربلا نقش عزت در کربلا
نقش وفا در کربلا نمود غیرت در کربلا
4. اعتقاد به شفاعت
از جمله مباحث سازنده اعتقادی، «شفاعت» است. شفاعت یعنی عقیده به این که با وساطت اولیای الهی، خداوند از گناهان مومنان خطاکار در میگذرد. شفاعت با اذن خدا است و معصومین نیز از کسانی شفاعت میکنند که هم خدا اذن میدهد هم خود آن افراد، استحقاق شفاعت را داشته باشند. پس شفاعت، زمینه لازم دارد و عقیده به شفاعت شفعا، نوعی مراقبت در رفتار و عملکرد را میطلبد. بُعد سازندگی شفاعت همین بخش است.
مقام شفاعت برای پیامبر و خاندان او ثابت است. در قیامت هنگام حسابرسی نیز مواجهه انسانها با پیامبر و آل او حتمی است و نقادی عملکرد دنیوی در آخرت است. طرح مساله شفاعت یا برخورد با پیامبر در قیامت، توجه دادن به این بعد اعتقادی است.
«اللهم ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الورود.»
در کوفه، وقتی امام سجاد علیهالسلام را با آن حال رقّتبار و دست بسته و زنجیر بر گردن آوردند، حضرت ضمن اشعاری که میخواند، یکی هم این بود:
لَو اَنَّنا و رَسُولَ اللهِ یَجمَعُنا یَومَ القِیامَةِ ما کُنتُم تَقُو لینا (1)
«اگر روز قیامت، ما و پیامبر خدا در یک جا جمع شویم، شما چه خواهید گفت؟ و چه حرفی برای گفتن یا عذرخواهی دارید؟»
در سخنانی هم که حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه داشت، از جمله به این شعر تمثل جست که:
ما ذا تَقُولوُنَ اِذ قالَ النَّبیُّ لَکُم ماذا فَعَلتُم و اَنتُم آخِرُ الاُمَم ... (2)
«آنگاه که پیامبر (در قیامت) به شما بگوید: چه کردید؟ شما که امت آخرالزمان هستید! شما چه جواب خواهید داد؟»
و به نقل برخی منابع، در یکی از منزلهای راه کوفه تا شام که اسرای اهلبیت را میبردند، بر دیواری با خطی از خون نوشته شده بود:
اَتَرجُوا اُمّةٌ قَتَلَت حُسَیناً شفاعَةَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ؟ (3)
یادآوری موضوع اعتقادی شفاعت، نوعی ملامت بر عملکرد دشمنان نیز بود، چرا که جنایت آنان نسبت به ذریّه پیامبر، با وضع امتی که به شفاعت آن حضرت اعتقاد داشته باشند، ناسازگار است.
درخواست شفاعت و امید به آن نیز، که در زیارتنامهها آمده است، همین اثر تربیتی را دارد. از جمله در زیارت امام حسین علیهالسلام میخوانیم: «فَاشفَع لی عِندَ رَبِّکَ و کُن لی شَفیعاً.» (4)
در زیارت عاشورا نیز از خدا میخواهیم که شفاعت آن حضرت را در روز قیامت، روزی ما سازد:
«اللهم ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسینِ یَومَ الورود.»(5)
اهلبیت پیامبر، برگزیدگان خدایند و مقام والایشان نزد او، در زیارتنامهها بازگو شده است. در سخنانی هم که خود امام حسین، امام سجاد، حضرت زینب علیهم السلام و دیگر عاشوراییان بیان کردهاند، از این مقام یاد شده است.
پینوشتها:
1- مقتل الحسین، مقرم، ص 410 .
2- همان، ص 439 .
3- همان، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و ... .
4- مقتل الحسین، مقرم، ص 444، به نقل از تاریخ ابن عساکر، صواعق محرقه و ... .
5- مفاتیحالجنان، زیارت عاشورا، ص 458.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیشبینی شده است.
فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلی میکند. از این رو، از شاخصههای امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیتهای علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.
اهلبیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به لحاظ صلاحیتهای خاص و نزدیکی بیشتر به سرچشمه دین، شایستهتر از دیگران برای تصدی زمامداری مسلمیناند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تاکیدی مجدد بود که رسالت پیشوایی امت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر عهده امام برتر و شایستهترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمومنین علی علیهالسلام است.
هر چند که عدهای ریاستطلب و زورمدار با راهاندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امت را از امامت علی علیهالسلام محروم کردند، ولی این حق، از آنِ حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حق راستین تاکید کردهاند و آن را حق مسلم خویش دانستهاند و دیگران را غاصب این منصب دانستهاند.
قیام عاشورا، جلوهای از این حقخواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعه اسلامی بود. گرچه امام مجتبی علیهالسلام بنا به مصالح و شرایطی با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین علیهالسلام نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامه برادر شهیدش وفادار ماند، اما این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بودهاند و پیوسته میکوشیدند در حد توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیه مقدمات و زمینهچینیهای لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.
در این راستا، امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین علیهالسلام چند برنامه محوری داشتند:
1- تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام؛
2- تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدی این منصب؛
3- بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامت مسلمین .
امام حسین علیهالسلام در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
امام حسین علیهالسلام پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایه امامت ایشان به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:
«فَلَعَمری ما الاِمامُ الاّ الحاکمُ بِالکِتابِ، اَلقائِمُ بِالقِسطِ، الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1) ؛ به جانم سوگند، امام، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشان دهنده ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟
میفرماید: این که اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعت او بر آنان واجب است، بشناسند. (2)
شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم هر دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وانمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناخت امام مفترض الطاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحت خداپرستی و زمینه خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:
خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیده توست، آن که به کرامت تو نائل آمده است، آن که با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجت» بر بندگان خود قرار دادهای. (3)
در فرازی از یک زیارتنامه دیگر میخوانیم:
شهادت میدهم که تو امام راشد و راهنمایی؛ قیام به حق کردی و به آن عمل کردی. گواهی میدهم که اطاعت از تو واجب است؛ سخن تو صدق و راست است و تو با حکمت و موغطه نیکو به راه پروردگارت دعوت کردی. (4)
وقتی الگوی کلی امامت و ویژگیهای پیشوای صالح بیان شد، انطباق آن عنوان بر شخص خاص، محور دیگر بحث است. رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهلبیت پیامبر و بر شمردن فضایل شخصی خود و برخورداریاش از ملاکهای امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکالهای اساسی و غیرقابل اغماض در امویان به ویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعه اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق میدهد. نمونههای این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:
امام حسین علیهالسلام در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابهای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:
ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهدهداری این امر (حکومت) ولایت بر شما، از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزاوارتریم. (5)
در نامهای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه مینویسد، پس از بر شمردن این که این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیتالمال را برای خود برداشتهاند، میفرماید: «و اَنّی اَحَقُّ بِهذا الاَمرِ لِقَرابَتی مِن رَسول الله...» (6) و خود را به دلیل نزدیکتر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایستهتر میبیند.
وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خیر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، میخواست از آن حضرت بیعت بگیرد. حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکُش است که فسق علنی میکند، کسی مانند من با کسی همچون او بیعت نمیکند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدام یک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتَظر و تَنتَظِرونَ اَیُّنا اَحَقَّ بِالخِافَةِ وَالبَیعةِ.» (7)
این دیدگاه را امام حسین علیهالسلام، از سالها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایام حیات خود وقتی برای ولایتعهدی یزید، تلاش میکرد و میکوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیتها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین علیهالسلام داشت و میخواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین علیهالسلام از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:
این که به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یاد میکنی؛ میخواهی مردم را به توهم اندازی! گویا چهرهای پنهان و ناشناخته را توصیف میکنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رای اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش. (8)
امام در نامهای خطاب به معاویه درباره همین موضوع و خلافکاریهای او مینویسد:
بدان که خداوند، هرگز فراموش نمیکند که تو تنها به گمان، انسانها را میکشی و به تهمت، دستگیر میکنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به امارت مردم میگماری. با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه میسازی و مردم را ضایع میکنی. (9)
در همین نامه مینویسد:
ای معاویه! برایم نوشتهای که مردم را به فتنه نیندازم. من فتنهای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمیشناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار میدانم و اگر با تو نجنگیدهام از خدا آمرزش میخواهم!
این دیدگاه امام را در مورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان میکند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله این که:
جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و یا سگبازی میکند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت محمد صلی الله علیه و آله میگماری، در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین باشد؟! (10)
از دیدگاه امام حسین علیهالسلام کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدهای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به برشمردن فضایل (!) یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کردهاند. تنها مدینه مانده است... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفات شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری! (11)
در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم. (12)
گردن نهادن به حکم پیشوا - هر که میخواهد باشد - در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار و امامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است (13) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائمه نار» ند که هم خودشان دوزخیاند، و هم مردم را جهنمی میسازند و «ائمه نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگراناند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشوراییان با این فرهنگ، به خوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین علیهالسلام در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد و نامهای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آوردهای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کردهام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا میخوانند و چه بد امامی است. (14)
پیام عاشورا این است که در جامعه اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایستهترین افراد است که تعهد ایمانی بالایی داشته باشند و برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوه حکومتیشان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال و جان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حق این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط و تباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمیدهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسواییهای یزید، و رد صلاحیت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:
«... لا وَ اللهِ! لا یکونُ ذلکَ ابَدا» (15) ؛ نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست!
در راستای همین هدایت و نجاتبخشی که از شوون امامت به حق است، سیدالشهدا به مبارزهای دست میزند که به شهادت ختم میشود و همین زمینه جهلزدایی و بیدارگری مردم میشود. در زیارت امام حسین علیهالسلام میخوانیم:
«فَاَعذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَستَنقِذَ عبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ لجَهالَةِ وَ العَمی و الشّکِ و الارتیابِ اِلی بابِ الهُدی وَ الرَّشادِ» (16)؛ (خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دو دلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.
عمل امام، نشان دهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین علیهالسلام، حتی اگر هیچ یاور و دعوت کننده و بیعت کنندهای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمیآمد، چرا که مشروعیت نداشت. خود وی تصریح فرمود:
«وَ اللهِ لَو لَم یکُن فِی الدُّنیا مَلجَا و لا مَاوی لَما بایَعتُ یزیدَ بن معاویَةَ.» (17)
به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.
پینوشتها:
1- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 35.
2- علل الشرایع، صدوق، ج 1، ص 9.
3- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
4- همان، ص 69.
5- ... نحن اهلبیت محمد و اولی بولایة هذا الامر علیکم من هولاء المدعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان (بحارالانوار، ج 44، ص 377/ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 232).
6- بحارالانوار، ج 44، ص 381.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 283.
8- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 261.
9- الغدیر، ج 10، ص 160.
10- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 258، به نقل از دعائم الاسلام .
11- الغدیر، ج 10، ص 25.
12- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 265.
13- و جعلناهم ائمة یدعون الی النار (قصص، آیه 41).
14- بحارالانوار، ج 44، ص 380.
15- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 182.
16- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 59.
17- اعیان الشیعه، ج 1، ص 588 .
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
عقیده به مبدا و معاد، مهمترین عامل جهاد و فداکاری در راه خداست و بدون آن، هیچ رزمندهای معتقدانه در صحنه دفاع قدم نمیگذارد و خود را که در جنگی كه به شهادت منتهی میشود، برنده نمیداند. بدون عقیده به حیات اخروی، با چه انگیزهای میتوان از جهاد و جانبازی استقبال کرد؟
از این رو، چنین اعتقادی در کلمات امام حسین علیهالسلام و اشعار و رجزهای او و یارانش، نقشی محوری دارد و به برجستهترین شکل، خود را نشان میدهد. امام حسین علیهالسلام روز عاشورا وقتی بیتابی خواهرش را میبیند، این فلسفه بلند را یادآور میشود و میفرماید:
«خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه زمینیان میمیرند، آسمانیان هم نمیمانند. هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است. از بین رفتنی است، خداوند همگان را دوباره برمیانگیزد... .» (1)
در سخن دیگری که در شب عاشورا با اصحاب خویش فرمود، باز هم تاکید بر همین محورها را میبینم، از جمله این که:
«بدانید که شیرینی و تلخی دنیا، خواب است و «بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید.» (2)
باور به معاد، رشتههای علقه انسان را از دنیا میگسلد و راحتتر میتواند در مسیر عمل به تکلیف، از جان بگذرد. امام در اشعاری که پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل، از فرزدق در مسیر راه کوفه شنید، به این جلوه تابناک اشاره فرمود:
«اگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانه پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است و اگر بدنها برای مرگ پدید آمدهاند، پس شهادت در راه خدا برتر است.» (3)
پیش از این اشعار هم، بر مسلم بن عقیل رحمت فرستاد، و به عنوان کسی که «به سوی روح و ریحان و بهشت رضوان الهی رفت و ما نیز در پی اوییم»، از او یاد کرد.
با این دید، شهادت خود و هر یک از همراهان و دودمانش را رسیدن به ابدیتی میدانست که «آرمیدن در جوار رحمت الهی و دیدار با رسول خدا و دست یافتن به بهشت برین» را دارا بود. آن همه تاکید بر اجر الهی و رسیدن به فوز و رستگاری و نوشیدن از شرابهای بهشتی و برخورداری از نعمتهای جاودانی الهی، ایجاد انگیزه جهاد و شهادت میکرد، چرا که شهدای کربلا با این دید مرگ را آغاز حیات طیبه در جوار رسولالله میدیدند، نه پایان یافتن خط هستی و به نهایت رسیدن وجود!
وقتی علیاکبر علیهالسلام به میدان رفت و جنگید و تشنه بازگشت، امام در فرا خواندن او به مقاومت و ادامه نبرد فرمود: به زودی جدّت رسول خدا را دیدار کرده، از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نیست. (4)
آنگاه هم که سر جوانش را بر دامن نهاده بود و خون از چهره و دندانهایش پاک میکرد، فرزند را نوید داد که از رنج و اندوه دنیا رسته و به روح و ریحان بهشتی رسیدهای. (5)
سخنی شبیه به این را به فرزند امام مجتبی که پس از مدتی جنگ، نزد امام آمد و آب طلبید، فرمود:
پسرم! کمی دیگر درنگ و مقاومت کن تا جدت رسول خدا را دیدار کنی و از او شربت گوارایی که بعد از آن تشنگی نیست به تو بنوشاند. (6)
این سخنان نیز یادآور این نکته است که شهادت در جبهه، دیدار رسول خدا و سیرابی از آبهای بهشتی را در پی دارد.
بر اساس همین باور، رزمندگان جبهه حسینی طرف مقابل را خارج از دین، تارک سنت پیامبر، رسوای دنیا و آخرت و رو به آتش دوزخ میدانستند. امام حسین علیهالسلام پس از شهادت سردارش عباس علیهالسلام در ضمن اشعاری که نکوهش از رفتار شوم دشمنان در کشتن عترت رسول خدا بود، فرمود: «... فَسَوفَ تَلاقَوا حَرَّ نارٍ تَوَقَّدُ» (7) و آنان را در آستانه دیدار با آتش پر شعله دوزخ دانست.
در رجزهای یاران امام نیز، تکیه بر مبادی اعتقادی و پیوند زدن مبارزه با انگیزه اعتقادی و باور داشت قیامت و امید به پاداش خدا و رضای الهی است و رسیدن به بهشت برین موج میزند. به عنوان نمونه:
وقتی عمر و بن خالد ازدی به میدان رفت، در رجز خویش گفت: ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان میروی و آنچه را که در لوح تقدیرت از پاداشهای الهی نوشته شده، در مییابی؛ پس بیتابی مکن، که هر زندهای مردنی است. (8)
«اگر دنیا ارزشمند به حساب آید، سرای آخرت که خانه پاداش الهی است، برتر و نیکوتر است و اگر بدنها برای مرگ پدید آمدهاند، پس شهادت در راه خدا برتر است.»
پس از وی، پسرش خالد به میدان شتافت و باز به خود تلقین میکرد: که در راه رضای خدای رحمان، بر مرگ شکیبا باش، ای پدر! تو به سوی قصرهای نیکو و آراسته شتافتی. (9)
سپس سعد بن حنظله با این رجز پای به میدان گذاشت: صبر و مقاومت بر شمشیرها و نیزهها، صبر بر این زخمها در راه رسیدن به بهشت و حوریان بهشتی. ای نفس! برای آسایش ابدی و خیر جاودانه، تلاش کن و راغب باش. (10)
مسلم بن عوسجه به میدان رفت و ضمن معرفی خود گفت: هر کس بر ما ظلم و تعدی کند، از راه حق کنار رفته و به دین خدای بینیاز کافر شده است. (11)
و عمرو بن مطاع جعفی به میدان شتافت و در رجز خویش، ضمن شیرین و گوارا دانستن جهاد و مرگ در رکاب امام حسین علیهالسلام، آن را «فوز» و رهایی از آتش دوزخ دانست. (12)
و بسیاری نمونههای دیگر که همه نشان دهنده پشتوانه عقیدتی و ایمانی به مبدأ و معاد در رزمآوری عاشوراییان است.
یادآوری مبادی اعتقادی اسلام در کربلا و از زبان امام حسین و یاران او، نوعی خلع سلاح دشمن و زیر سوال بردن هجومشان بر ضد خاندان عصمت بود، هجومی که با هیچ منطق و آیین و مرامی سازگاری نداشت و نشانه خروجشان از دین و فاصله گرفتن از شریعت حضرت رسول اكرم صلیالله علیه و آله بود. یادکرد اصول اعتقادی از سوی امام حسین علیهالسلام نیز به صورت دیگری دفع شبهه آفرینیهای بعدی امویان را در برداشت. سیدالشهدا علیهالسلام در مدینه پس از آن که تصمیم گرفت خارج شده به مکه رود، کاغذ و قلمی طلبید و به برادرش محمد حنفیه وصیتنامهای نگاشت. این وصیتنامه، علاوه بر آن که مظلومیت آن حضرت را در شرایطی که تبلیغات در دست امویان است نشان میدهد و امام را وامیدارد که برای رفع هر گونه تهمت و جعل و نسبتهای ناروای بعدی، اصول اعتقادی خویش را به صورت مکتوب بنگارد، مروری بر مفاهیم اعتقادی اسلام نیز به حساب میآید. حضرت نوشت:
«حسین شهادت میدهد که خدا یکتا و بیشریک است و محمد صلیالله علیه و آله بنده و فرستاده اوست که حق را از سوی حق آورده است و گواهی میدهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت حتماً خواهد آمد و شکی در آن نیست و خداوند همه خفتگان در گور را برخواهد انگیخت...»(13) پس از بیان این اصول اعتقادی به ذکر فلسفه قیام خویش، یعنی اصلاحگری و امر به معروف و نهی از منکر، پرداخت، تا هیچ شائبهای در حرکت دینی و مرامی او باقی نماند.
پینوشتها:
1- ... و اعلمی ان اهل الارض یموتون و ان اهل السماء لا یبقون و انّ کل شیء هالک الا وجهالله الذی خلق الارض بقدرته و یبعث الخلق فیعودون...، (موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، 404- 405.)
2- و اعلموا ان الدنیا حلوها و مرها حلم و الانتباه فی الاخرة و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها (موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 398).
3- فان تکن الدنیا تعد نفیسة فدار ثواب الله اعلی و انبل
و ان تکن الابدان للموت انشات فقتل امرء بالسیف فیالله افضل (بحارالانوار، ج 44، ص 374).
4- لهوف سید بن طاووس، ص 45.
5- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 463.
6- اصبر قلیلا حتی تلقی جدک رسولالله... (معالی السبطین، ج1 ص 455).
7- بحارالانوار، ج 45، ص 41(به زودی با شعلههای برافروخته آتش ملاقات خواهند کرد).
8- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
9- همان.
10- همان.
11- همان، ص 102 (فمن بغانا حاید عن الرشد و کافر بدین جبار صمد).
12- همان، ص 102.
13- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89/ بحارالانوار، ج 44، ص 329.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
عقیده به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عصمت ايشان مکمل بینش اسلامی و «شهادتین»، نشان مسلمانی است. این موضوع، در فرهنگ عاشورائیان مکرر مطرح شده است، چه از سوی امام حسین علیهالسلام و چه از سوی فرزندان و بستگان و یاران شهیدش .
یاد کردن از پیامبر اسلام و بعثت و رسالت ايشان، احیای تفکر اسلامی است. ربط دادن وجود امام و خاندانش به آن بزرگوار، یادآور اصل دیگری از معتقدات مسلمین است. پیوند دادن حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعتهایی که در دین حضرت محمد صلیالله علیه و آله پیش آمده است، باز هم تاکید بر یک مساله اعتقادی است.
در عصر پیامبر، به ظاهر همه او را قبول داشتند و مطیع او بودند. اما در عصر پس از او، دچار تجزیه شدند. برخی به سنت و دین او وفادار ماندند و برخی در پی احیای جاهلیتهای رنگ باخته و بیروح به راه افتادند. پیدایش ضلالت و بدعت و حیرت و جهالت (که در زیارتنامهها علت شهادت امام حسین برای نجات امت از این خصیصهها قلمداد شده است) نوعی انشعاب در پیروان اسلام، و جنگیدن با ذریّه پیامبر، خروج از دین و انکار رسالت آن حضرت بود.
امامت، محور یکدست ماندن و عامل انسجام امت است. کسانی که از امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده بر گِرد باطل جمع شوند، از امت «محمد» بیرونند و مسلمان نیستند. ملاک مسلمانی پس از اطاعت از رسول خدا، «ولایتپذیری» است. ولی مسلمانان آن عصر، عدهای بر محور باطل تجمع کردند و اطاعت از کسانی کردند که وحی و نزول جبرئیل و خبرهای آسمانی را منکر بودند و با سلطهیابی بر مقدرات مردم، کفر به خدا و عناد با حضرت رسول را که دیری در دلهایشان مانده بود، بروز دادند.
در روز عاشورا، برخی از یاران امام، سخنرانیهایی ایراد کردند. زهیر بن قین، یکی از آنان بود. در خطابهاش گفت:
«ای کوفیان! از عذاب الهی هشدارتان میدهم! نصیحت مسلمان، وظیفه، و حق هر مسلمان است. ما و شما تاکنون، تا وقتی که میان ما و شما شمشیر نیاید بر یک آیین هستیم. اما هر گاه تیغ بین ما کشیده شود، عصمت از میان برداشته میشود. شما یک امت هستید، ما هم امتی. خداوند، ما و شما را به وسیله ذریه پیامبرش آزموده است تا ببیند چه میکنیم... .»(1)
کلام مهم زُهیر، حکایت از خروج عدهای از جمع «امت محمد» داشت. قیام کربلا، حادثهای بود که مرز میان پیروان راستین و مدعیان دورغین اسلام را روشن ساخت. مردم دو گروه شدند: مدافعان حق و مخالفان حق؛ و عاشورا سند این تمایز بود.
وقتی یزید، پس از کشتن امام و اسیر کردن اهلبیت او، سرمستانه ادعا کرد که «بنیهاشم» با پادشاهی بازی کردند، والا نه خبری آمده و نه وحی نازل شده است (لعبت هاشم بالملک...) این کفر صریح و نفی رسالت بود که از زبان مدعیان مسلمانی شنیده میشد.
سیدالشهدا در مکه با ابن عباس درباره امویان حاکم صحبت میکرد. حضرت از وی پرسید: نظر تو درباره کسانی که پسر دختر پیامبر را از خانه و وطن و زادگاهش بیرون کرده و او را آواره دشت و بیابان کردند و در پی کشتن او و ریختن خونش هستند چیست؟ در حالی که این پسر پیامبر، نه برای خدا شریکی قائل شده، نه غیر خدا را سرپرست خویش گرفته و نه از آیین پیامبر خدا فاصله گرفته است. ابن عباس گفت: درباره آنان چیزی نمیگوییم جز این آیه قرآن: «آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز را جز با کسالت به جا نمیآورند ...»(2) امام حسین علیهالسلام فرمود: «خدایا شاهد باش.» (3)
ابن عباس به صراحت به کفر آنان نسبت به خدا و رسول گواهی داد. در طول این سفر نیز، امام و یاران و خاندانش، پیوسته از رسول خدا یاد میکردند و خود را از نسل آن پیغمبر پاک معرفی میکردند و کرامت و شرافت خویش را در آن میدانستند که وارث و ذریّه آن فرستاده الهیاند. این نیز نیشتری بود بر غدههای کینه آلود امویان نسبت به دین خدا و عترت حضرت محمد صلی الله علیه و آله .
پینوشتها:
1- حیاة الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 188.
2- توبه، آیه 54.
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 306.
منبع:
پيامهاي عاشورا، جواد محدثي .
توحید در عقیده و عمل
اعتقاد به مبدا و معاد
اعتقاد به رسالت پیامبر اکرم
اعتقاد به شفاعت
اعتقاد به امامت
رسالت تبیین «مکتب» و تصحیح باورهای مردم در مسائل عقیدتی و بینشی، بر عهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحیح اعتقادات را مینمایانند، هم با انحرافات عقیدتی مقابله و مبارزه میکنند. این که توحید ناب چیست و خداباوری و عقیده به مبدا و معاد چه نقشی در زندگی دارد و شیوه انبیا و مرامشان کدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دین چیست و اهلبیت علهیمالسلام کیانند و چه مسوولیتی دارند و وظیفه امت در قبال امام چیست، همه و همه جلوههایی از «پیامهای اعتقادی» عاشورا است. اگر به قیام سیدالشهداء علیهالسلام از این دیدگاه بنگریم، درسهای عظیمی را خواهیم آموخت و عاشورا را کلاس درسی خواهیم یافت که در سخنان امام و عاشوراییان، متجلی گشته است.
حتی رجزهای اصحاب امام و خطبههای امام و اهلبیت، چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت، پر از نکتههای عقیدتی است.
علاوه بر بُعد نظری و تبیین خطوط اصلی و روشن دین، تجلی این باورها در عمل آنان، جلوه دیگری از بعد اعتقای مساله است. مثلا «توحید» را نه صرفا از بعد نظری، بلکه توحید در عبادت و اطاعت را نیز در صحنه عاشورا و انقلاب امام حسین علیهالسلام میتوان دید و این، بسی آموزندهتر و تاثیرگذارتر از جنبه فکری و ذهنی موضوع است. عقیده به خدا و قیامت، نه تنها به صورت یک باور خشک ذهنی، بلکه منشا اثر در زندگی فردی و اجتماعی مسلمان مطرح است و تلاشهای او را حتی در صحنه مبارزه، جهت میدهد. اعتقاد به امامت نیز، نه صرفا در حد یک بحث کلامی و احتجاجات قرآنی و حدیثی در مورد این که پس از پیامبر، چه کسی خلافت دارد، بلکه به عنوان نظام سیاسی و پذیرش ولایت پیشوای صالح و خط مشی منطبق بر قرآن و سنت رسول و این که چه کسی شایسته زمامداری امت اسلامی است، مطرح میگردد.
جایگاه اهلبیت پیامبر صلیالله علیه و آله در جامعه اسلامی نیز از همین زاویه قابل طرح است و نیز اصل مساله رسالت حضرت محمد صلیالله علیه و آله و قرآن و وحی و شفاعت و ... باید هر کدام به نحوی که دارای «پیام» است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار بگیرد. تنها در این صورت است که حرکت عاشورایی در امتداد زمان، گسترش و دوام مییابد و نسلهای امروز و آینده را در مورد خطاب قرار میدهد و هدایتگر میشود.
بعد اعتقادی کربلا نباید مورد غفلت قرار گیرد، هم محتواهای عقیدتی که در مجموعه این حماسه متجلی است، هم اساس نهضت کربلا که برای حفظ باورهای ناب از زوال تحریف بود. این هدف مهمی بود که شهید بزرگی همچون ابا عبدالله الحسین علیهالسلام فدای تحقق آن شد.
در سخنان امام حسین علیهالسلام و یاران او، مفاهیم بلندی از اعتقادات در محورهای خداشناسی، رسالت انبیاء، نقش وحی و قرآن در زندگی، اصالت دین و گمراهی بدعتگذاران، زندگی ابدی و حیات پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب و اجر و عذاب، شفاعت، حقانیت امامان برای ولایت و خلافت، وظیفه مردم نسبت به حجج الهی، نفاق دنیاپرستان، استفاده از عقاید دینی برای اغفال مردم و ... دیده میشود که جای مطالعه دارد.
عقیده به «توحید» و خداباوری، تنها در ذهن یک مسلمان موحد نمیماند، بلکه در همه شوون و شرایط و زوایای زندگی او سایه میافکند. این که خدا کیست و چیست و این شناخت چه تاثیری در زندگی عملی و موضعگیریهای اجتماعی مسلمان دارد، جایگاه این عقیده را در حیات، نشان میدهد.
عقیده به خدایی که راست است، راست میگوید، وعدههایش تخلفناپذیر است، اطاعتش واجب است، نارضایی او موجب دوزخی شدن است، در همه حال، حاضر و ناظر انسان است، کمترین کار انسان از علم و بصیرت او پنهان نیست، مجموعه این باورها وقتی به صورت «یقین» در آید، موثرترین عامل تاثیرگذار در زندگی است.
مفهوم توحید، تنها در بینش و دیدگاه نیست، بلکه در بعد عملی، به «توحید در اطاعت» و «توحید در عبادت» تبدیل میشود.
امام حسین علیهالسلام پیشاپیش، از شهادت خود، با خبر بود و جزییات آن را هم میدانست. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نیز مکرر این حادثه را پیشگویی کرده بود. این علم و اطلاع قبلی، نه تنها رای او را بر ادامه راه و ورود به میدان جهاد و شهادت، سست یا آمیخته به تردید نکرد، بلکه شهادتطلبی او را افزونتر ساخت. آن حضرت با همین ایمان و باور، به کربلا آمد و به جهاد پرداخت و عاشقانه به دیدار خدا شتافت.
حضرت ضمن خطابهای که درباره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامههای کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنی کوفیان فرمود: «تکیهگاهم خداست و او مرا از شما بینیاز میکند. «سَیُغنی اللهُ عَنکُم» در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او و همراهش اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کردند، پاسخ امام این بود که «حَسبیَ اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ.»
حتی در موارد متعددی اصحاب و بستگان و اقوام او از روی خیرخواهی و دلسوزی آن حضرت را از رفتن به عراق و کوفه بر حذر میداشتند و بیوفایی مردم و مظلومیت و تنهایی پدرش امیرالمومنین و برادرش امام مجتبی علیهالسلام را یادآور میشدند. هر یک از اینها کافی بود که در دل فرد معمولی، ایجاد تردید کند، اما باور روشن و عقیده یقینی او و خدایی دانستن این راه و انتخاب، سبب شد در مقابل عوامل یاسآفرین و تردیدساز بایستد و قضای الهی و مشیت او را بر هر چیز مقدم بدارد. وقتی ابن عباس از امام حسین علیهالسلام میخواست که راه دیگری جز رفتن به عراق برگزیند و با بنیامیه در نیفتد، حضرت ضمن تبیین اهداف و نیّات امویان، فرمود: «انّی ماضٍ فی امرِ رسولِالله صلیالله علیه و آله حَیثُ اَمَرَنی و اِنّا لله و انّا الیهِ راجعون»(1) و تصمیم خود را در پایبندی به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت خدای هستیآفرین باز گفت؛ چرا که به حقانیت راه و درستی وعدههای خدا باور داشت.
«یقین»، نمودی از وضوح و روشنی باور نسبت به دین و فرمان خدا و حکم شریعت است. گوهر یقین در هر جا که باشد، او را مصمم و بیباک میسازد. صحنه عاشورا جلوه یقین بود. یقین به حقانیت راه خود، یقین به باطل بودن دشمن، یقین به حق بودن معاد و حساب و محاسبه رستاخیز و یقین به حتمیت مرگ و ملاقات با خدا، در درجه بالایی در دل امام و عاشوراییان وجود داشت و جهتدهنده مقاومت و کیفیت عمل و ثبات قدم در راه انتخابی بود.
«استرجاع» (گفتن انا لله و انا الیه راجعون) علاوه بر آن که هنگام آگاهی از مرگ یا شهادت کسی گفته میشود، در منطق امام حسین علیهالسلام، یادآور فلسفه بلند هستی و حیات و سرنوشت «از اویی و به سوی اویی» است که بارها امام در طول راه آن را بر زبان آورد، تا این عقیده، جهت دهنده تصمیمها و عملها باشد.
«یقین»، هم در «موضوع» بود؛ یعنی شناخت روشن هدف و راه و وضعیت، هم در «حکم» بود؛ یعنی تکلیف بودن جهاد و شهادت در آن شرایط به نفع اسلام، هم در عقیده به «خدا» و هم به «آخرت» بود که مقوم اصلی پا گذاشتن در میدانی است که گروهی میخواهند جان بدهند و فدا شوند. وقتی وهب بن عبدالله برای دومین بار در كربلا به میدان جنگ رفت، در رجز خویش، خود را با عناوینی همچون «مومن به رب» و «موقن به رب» معرفی کرد. (2)
توحید در نصرتخواهی و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن، از جلوههای دیگر نقشآفرینی عقیده در عمل است. امام حسین علیهالسلام تنها تکیهگاهش خدا بود، نه نامهها و حمایتها و شعارها. وقتی سپاه حر راه را بر کاروان امام بست، حضرت ضمن خطابهای که درباره حرکت خویش و امتناع از بیعت و استناد به نامههای کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنی کوفیان فرمود: «تکیهگاهم خداست و او مرا از شما بینیاز میکند. «سَیُغنی اللهُ عَنکُم» (3) در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او و همراهش اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کردند، پاسخ امام این بود که «حَسبیَ اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ.» (4)
صبح عاشورا نیز، وقتی سپاه کوفه با همهمه رو به اردوگاه امام تاختند، دستانِ نیایشگر امام حسین علیهالسلام رو به آسمانها بود، وی چنین میگفت: خدایا! در هر گرفتاری و شدت، تکیهگاه و امیدم تویی و در هر حادثه که برایم پیش آید، پشتوانه منی، چه بسا در سختیها و گرفتاریها که تنها به درگاه تو روی آورده و دست نیاز و دعا به آستان تو گشودم و تو آن را بر طرف ساختی ... . (5)
این حالت و روحیه، جلوه بیرونی، عقیده قلبی به مبدا و یقین به نصرت الهی است و توحید در دعا و طلب را میرساند.
هدف اصلی معارف دین، تقرب بندگان به سوی خداوند است. این محتوا حتی در زیارتنامههای شهدای کربلا به ویژه زیارت امام حسین علیهالسلام نیز مطرح است. علیرغم تبلیغات سوء و جاهلانهای که شیعه را به بدعت متهم میکنند و زیارت قبور اولیاء الهی را شرک میپندارند، در فرهنگ زیارت، خود این عمل گامی برای تقرب به خدا شمرده شده است که توحید ناب است. در بخشی از زیارت امام حسین علیهالسلام که با فراز «اللهم مَن تَهَیأ و تَعَبأ...» شروع میشود، خطاب به خداوند میگوییم:
خدایا! هر کس که آماده شود و وسایل فراهم کند و به امید دست یافتن به نعمت و موهبتی سراغ یک مخلوق رود، تا از هدایا و جوائز و عطاهای او بهرهمند شود، آماده شدن و زمینه چیدن من و سفر من به سوی تو و برای زیارت قبر ولی تو است و با این زیارت، به تو تقرب میجویم، و هدیه و عطا و جایزه را از تو امید دارم... . (6)
در ادامه نیز با حالت حصر، میگوییم: تنها تو را قصد و آهنگ کردم و تنها آنچه را نزد تو است میخواهم؛ «فالیکَ قَصَدتُ و ما عِندُکَ ارَدتُ.»
اینها نشان دهنده بعد توحیدی تعالیم شیعی است که مراقد معصومین و زیارت اولیاء الهی را هم معبر و مسیری برای رسیدن به توحید خالص میداند و تعبد به امر الهی است که بزرگداشت اینان را توصیه فرموده است.
پینوشتها:
1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 321 .
2- بحارالانوار، ج 45، ص 17، مناقب، ج 4، ص 101 .
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 377 .
4- همان، ص 378 .
5- اللهم انت ثقتی فی کل کرب... (بحارالانوار، ج 45، ص 4).
6- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 62.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
فهرست وقایع ماه محرم الحرام
اوّل محرم الحرام
1. آغاز ایام حسینی
2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام
3. جنگ ذات الرقاع
4. اولین جمع آوری زکات
5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا
6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید
7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام
دوّم محرم الحرام
1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
ادامه مطالب
مجموعه اس ام اس های محرم
قيامت بي حسين غوغا ندارد"شفاعت بي حسين معنا ندارد"حسيني باش كه در محشر نگويند"چرا پرونده ات امضاء ندارد
عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ، از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين
عالم همه محو گل رخسار حسين است ، ذرات جهان درعجب از كار حسين است . داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش ، يعني كه خداي تو عزادار حسين است
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
به اطلاع باز دید کنندگان گرامی میرسانیم وب سایت برادران ضد فراماسونری با عنوان یا صاحب الزمان (عج) از تاریخ 91/8/24 فعالیت خود را پیرامون ائمه اطهار و به خصوص آقا صاحب الزمان (عج) مجددا راه اندازی می نماید. امید است ان شاءالله با استعانت از خداوند متعال و نظرات شما عزیزان مورد توجهتان قرار بگیرد.
پاسخ یک گرافیست ایرانی به سامسونگ و شرکت تبلیغاتی اسرائیلی!!!
تعداد صفحات : 13