در آفريقا بخشي از آيينهاي شيطاني با كمي تغيير به آيين پرستش دانگبي (خدا- مار) تبديل شد. و در بسياري از كشورهاي جهان هنگام كاشت يا برداشت محصول هم آغوشي يا رابطه جنسي همسران و غير همسران رايج بوده و در موارد زيادي هنوز هم ادامه دارد. البته اين آيينها و نمادها همواره معناي ثابت نداشته و در سياليت معنا شناور بوده است. معمولاً هر ملتي كه بر ملت ديگر غلبه ميكرد خداي قوم مغلوب در خداي ملت پيروز منحل ميشد و به صورت جلوه اي از او در مي آمد و بدين ترتيب گاهي خداي خير جلوه خداي شر ميشد و گاهي برعكس. به هرحال براي شيطان نام و آوازه اش مهم نيست، بلكه داشتن پيرواني جاهل و بندگاني تسليم، رضايت بخش تر و خواستني تر است.
در دوره هايي كه به علت غلبه تعاليم انبيا يا بازشدن افكار امكان علني شدن ايدئولوژي شيطاني وجود نداشت باز هم شاهد هستيم كه رگه هايي از تفكرات شيطاني همچنان باقي ميماند و بعدها توسعه يافته و مورد بهره برداري قرار ميگيرد. مثلاً اگر چه افلاطون فيلسوفي الاهي انديش بود ولي به جهت استفاده از منابع پيش از خود در مصر و بابل و بين النهرين اعتقاد به نمونه اعلاي انساني به صورت زن - مرد كه منشا احساس عشق است و نيز كمونيسم جنسي در طبقه اشراف معتقد شد. اينها بذرهاي نهفته شيطاني در يونان باستان است كه در روم به صورت مذاهب سري و پرستش خدايان جنسي تبديل شدو در دوره رنسانس از طريق منابع عرفان يهودي بازگشت افتخار آميزي به سوي آن اتفاق افتاد و به تمدن مدرن جهت داد.
نكته قابل توجه كه تداوم و بازتوليد پي درپي شيطانگرايي را در ادوار مختلف و تا روزگار ما رقم مي زند، اين است كه در حدود سه، چهار هزار سال پيش قوم بني اسرائيل در مصر و بابل و بين النهرين و به طور كلي مناطق شمال و شرق آفريقا، جنوب شرقي اروپا و خاورميانه سرگردان بودند از اين رو هم باعث ترويج و جابه جايي اين افكار در بين ملل مختلف ميشدند و هم از آنها علوم و آيينهاي گوناگون را مي آموختند و در دوره هايي كه انبيا در بين اقوام و ملل به نشر تعاليم حق ميپرداختند و شيطان گرايي منسوخ ميشد، اين آيينها و باورها به صورت سري و محرمانه در بين گروه هايي از قوم بني اسرائيل يا از اقوام ديگر باقي ميماند. كه از آن روزگار تنها قوم بني اسرائيل براي ما به يادگار مانده است.