شناخت پولس یا شائول یهودی
من مردی یهودی بودم که در شهر طرسوس متولّد شدم، امّا بر اساس قانون مردسالاری در نزد مردی به نام گمالائیل تربیت شدم و مردان و زنانی را دستگیر و روانة زندان نمودم؛ همانگونه که رئیس کاهنان و تمامی شیوخی که از آنها پیامهایی را برای برادرانم در دمشق دریافت کردم، گواه بر این موضوع هستند. من عازم دمشق شدم تا افرادی را که در آنجا دستگیر شده و در زندان بودند، برای محاکمه و مجازات به اورشلیم ببرم. در هنگام ظهر در زمانی که نزدیک دمشق بودم، اتّفاقی ناگهانی برای من رخ داد و پیرامون مرا نوری آسمانی فرا گرفت و من بر زمین افتادم و صدایی را شنیدم که میگفت: شائول، شائول، چرا مرا میآزاری؟من پاسخ دادم: تو کیستی ای بزرگوار؟ او به من گفت: من عیسی ناصری هستم که تو بر او ستم مینمایی. کسانی که همراه من بودند، وحشت زده نور را میدیدند؛ امّا صدایی را که با من سخن میگفت، نمیشنیدند، من گفتم: چه کنم ای پروردگار؟ او پاسخ داد: برخیز و به دمشق برو، در آنجا کارهایی را که وظیفة تو انجام آن است، به تو گفته خواهد شد.
آنچه بیان شد، اقتباس متنی طولانی از «سِفر اعمال رسولان انجیل» به عنوان مقدّمهای برای بیان مطالب زیر بود:
۱٫ پولس و معنی آن: کوچک یا شائول یهودی میباشد و به معنی خواستار است که در شهر طرسوس از شهرهای ترکیة قدیم و تقریباً در سال چهارم میلادی متولّد شد؛
۲٫ توسط خاخام یهودی با نام گمالائیل مورد تعلیم و تربیت قرار گرفت؛
۳٫ پولس هیچ گونه ملاقاتی با مسیح(ع) نداشته و از شاگردان او نیز نبوده است؛
۴٫ او نیز همچون یهودیان اورشلیم (قدس) دست به آزار و کشتار مسیحیان و حتّی اسیر کردن و تسلیم نمودن آنان برای اعدام رومیان میزد؛
۵٫ او مسیحیانی را برای مجازات به اورشلیم میبرده است که به سبب ایمان به مسیح، دارای ایمانی افزونتر از او بودهاند؛ زیرا آنها مسیح را تصدیق و به او ایمان داشتند؛ امّا او بنا بر اقرار خود، آنها را مورد اذیّت و آزار و شکنجه قرار میداده است؛ با این حال عیسی(ع) در راه بر او تنها ظاهر گشته است و نه برای آن مسیحیان تا از این طریق اسباب راحتی آنها را فراهم آورد و آنان را یاری نماید؛
۶٫ هنگامی که او به نور پدیدار شده از عیسی ناصری نگریسته، برای مدّتی او را کور کرده است؛ امّا آنها را با وجود اینکه بر اساس روایت دروغین و ساختگی به نور مینگریستهاند، کور نکرده است؛
۷٫ او صدایی را شنیده است که افراد همراه او نشنیدهاند، با اینکه آنها نور را دیده و شاهد آن بودهاند؛ امّا دروغ آشکار و واضح او در تناقض آشکار کلام او پدیدار میگردد؛ زیرا خود او در اعمال رسولان فصل نهم میگوید:
و امّا مردانی که همسفر من بودند، ساکت ایستاده بودند و به آن صدا گوش میکردند؛ امّا کسی را مشاهده نمیکردند.
او در روایت اوّل میگوید: نمیشنیدند و تنها نور را میدیدند؛ امّا در روایت دوم میگوید: میشنیدند، امّا چیزی را نمیدیدند. به این دروغ جعلی و ساختگی توجّه کنید.
۸٫ پولس در خلال روایتی که ذکر میکند: به عقیدهای اعتراف و اقرار مینماید که مسیح(ع) آن را نیاورده است و آن این است که پروردگار ـ بر اساس سخن باطل او ـ همان عیسای ناصری است و ادّعا مینماید که عیسی او را به پذیرش دین مسیحیّت و فراخواندن مردم به آن دعوت کرده است.
از آنچه بیان شد، روشن میشود که پولس قبل از پذیرش مسیحیّت، مرتکب آزار و اذیّت شدیدی نسبت به پیروان عیسی(ع) میشده است و همة اینها را بنا بر گفتة خود، از روی ایمان و کسب رضایت خدای عزّوجلّ انجام میداده است و البتّه همچون یک یهودی صالح ایمان داشته است که حقیقت کامل همان است که او و همتایان یهودی او از آن پیروی میکنند. پیروان عیسی(ع) در نزد او از گمراهان کافر بودهاند؛ امّا پس از پذیرش مسیحیّت به باورهای کاملاً متناقض با آن، ایمان میآورد و آن این است که حقیقت مطلق، همان چیزی است که مسیحیان از آن پیروی مینمایند و دروغ و پستی، آن چیزی است که یهود و مشرکان دوگانهپرست که ایمان او را نمیپذیرند، از آن پیروی میکنند… و پولس چیزی جز یک لشکر دنیوی برای پیروزی بر یهود و دوگانهپرستان و پیروان آنها و حتّی شکنجه و کشتار جمعی آنها، کم نداشت؛ همانگونه که چنین خشمی را علیه کسانی که انجیل او را نمیپذیرفتند نیز اعمال میکرد…در نتیجه شائول همچون فردی با حدّاکثر قدرت، متّکی به نفس، جاه طلب، پایدار در اهداف که هیچ چیز او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمیدارد، باقی میماند. چنین فردی در میان مؤلّفان کتابهای عهد جدید، در هیبت منحصر به فرد است. او از شخصیّتی مهیّج و جذّاب برخوردار است، همانگونه که به لحاظ هوش نیز در سطح بسیار بالایی قرار داشته، از انرژی و قدرت ارادة عظیمی سود میبرد و از حماسة شکستناپذیری برخوردار است که کسی را یارای متوقّف کردن آن نیست.
دکتر رابرت تسلر میگوید:
امّا آنچه شادی ما را نسبت به او از بین میبرد، آن است که وی به روش بسیار شایع در مسیحیّت به این صفات اعتراف و اقرار نکرده است و این موجب کاهش شأن نظری وی میگردد … و امّا آنچه ما را از پولس دور نموده و حتّی موجب برچسب زدن ما به او میگردد، کارهایی است که رقبای معاصر او بالفعل از او مشاهده کردهاند، همانگونه که این واقعیّت از بحثهای داغ موجود در نامهها و پیامهای او فهمیده میشود؛ به طور مثال:
ادّعای عصمت، به رخ کشیدن خود، کم صبری، تمایل به انتقام، آزار رساندن به مخالفان خود، عشق به سیطره و این عشق از نوعی نبوده است که افکار دینی را در خدمت این صفات قرار دهد؛ بلکه غالباً برعکس و متناقض آن بوده است. این صفات بر افکار دینی پولس غلبه داشتهاند.
در هر حال این همپوشانی نشان دهندة قاعدهای است که میگوید: پولس آموزههای مسیحی را تنها آموزههای حقیقی و آموزههای مسیحی تنها همان تعالیم پولس بدون هر گونه تفاوتی بوده است که این آموزهها هم به وی وحی شده است از همین روست که فرمان پولس فرمان خدا تلقّی میگردد و این امر حتّی تا به امروز ادامه دارد و اگر فرشتهای به انجیل دیگری (غیر از انجیل وی) بشارت دهد، ملعون است و بر این اساس رستگاری ابدی از آن گروهی است که بر آموزههای پولس به صورت حرفی، تکیه نمایند.
این خلاصهای از شناخت شخصیّت پولس بنیانگذار مسیحیّت جدید از طریق معرفی خود او و انجیل وی، موسوم به اعمال رسولان و نیز نوشتههای برخی از متفکّران غربی میباشد. این مطالب کاملاً برای ما آشکار میسازد که پولس دیانت مسیحیّت را تبدیل به یک دین جدید کرد که عبارت از آمیزهای از عقاید فلسفی متأثّر از افکار فلاسفة یونانی، مانند افلاطون و دیگر فیلسوفان متأثّر از الهیّات فلسفی بود. این عقاید و فلسفهها، بیشترین تأثیر ممکن را بر زندگی آیندة پولس از خود بر جای گذارد؛ همانگونه که خود وی نیز بر این واقعیّت گواهی داده و دانشمندان و بزرگان دین مسیحیّت هم آن را ذکر کردهاند.
نیمی از مسیحیان در روزگار پولس، بنا به گفتة ویل دورانت یونانی بودند. او در این باره میگوید:
مسیحیّت بر اساس آموزههای مسیح و پطرس یهودی بود، سپس در سایة آموزههای پولس نیمه یونانی شد و پس از آن در مذهب کاتولیک نیمه رومی شد و آنگاه که مذهب پروتستانی وارد آن شد، ماهیّت و قدرت یهودی به آن بازگشت.
دکتر رابرت تسلر میگوید:
بدیهی است که هر کس مدّعی پیروی از بنیانگذار دیانتی خاص یا از شاگردان ویژة او باشد به ناچار باید راه معلّم خویش را در پیش گیرد و دائماً آموزهها و کلمات او را برگزیند. از این رو، این امکان وجود ندارد که بتوان تعالیم پولس را که برگرفته از بافتههای ذهنی خود او بوده ـ و تبدیل به پایة اصلی بنای دین مسیحیّت گردیده است ـ به آموزههای عیسی نسبت داد… علّت آن است که آنچه پولس به عنوان دینی مسیحی ارائه کرده است، کاملاً در تضادّ با تعالیم عیسی بوده و او مردم را به تعالیم انجیلی فرا میخوانده که دارای تفاوتهای اساسی با انجیل عیسی بوده است، در انجیل نگاشته شده توسط پولس، مطالبی وجود دارد که در تناقض با تفکّر عیسی یا رسالت و تعالیم وی میباشد؛ به گونهای که امکان هیچ گونه توجیهی برای آن وجود ندارد؛ زیرا این تناقضها غالباً مربوط به اصول اعتقادی این دین میباشد.
نظر من این است که پولس مخالف تفکّر پیامبر خدا، عیسی(ع) در شریعت نیز بوده است و از آنجا که اساس و پایههای هر دینی در اصول عقیدتی آن قرار دارد، از این رو پولس یهودی که توانست عقیدة تمامی انبیا(ع) را نفی نماید، توانایی این را نیز پیدا کرد که عقیدة توحید و الوهیّت و ربوبیّت و اسماء و صفات خداوند را نیز با عقاید شرکآلود و دوگانهپرستی که از دیانتهای ساختگی و زمینی اقتباس کرده بود، نقض نماید و با این وجود از آنجا که انهدام دین مسیحی از طریق نابود کردن اصول اعتقادی آن برای او کافی نبود، از این رو به مخالفت با شریعت عیسی(ع) نیز برخاست، شریعتی که بنا به گفتة خود عیسی(ع)، در اصل همان شریعت موسی(ع) بوده است:
و من آنچه از تورات را که در پیش روی من قرار دارد، تصدیق نموده تا حلال نمایم برخی از آن چیزهایی که بر شما حرام گردیده است.