با اين وصف خير و بركت زيادي از شيطان به انسان رسيده و «گاهي هم اگر قصد شيطان شر بوده است وقتي انسانهاي خوب و پرهيزكار و نيكوكار منصفانه با او رفتار كرده اند، حاصل كارش مبدل به خير شده».اگر چه او انسان را به عصيان و سركشي وامي دارد اما انگيزه هاي سازنده اي مثل كنجكاوي، دانشجويي و آزادي را در ما برمي انگيزد و انسان را از قدرت و نفوذ بيشتر برخوردار ميكند. «او ميل و هوس به ناشناخته ها را در ما تهييج ميكند، رويا و اميد به ما مي دهد و تلخي و ناخشنودي عطا مينمايد، اما در پايان ما را به بهتر رهنمون ميشود و بدين ترتيب بيشتر در خدمت خير است. او همان نيرويي است كه در راه شر ميكوشد اما مسبب خير است.»
گذشته از اين او ويژگيها و صفات قابل ستايش و تقدير به خود ميگيرد. به گمان ميلتون «او يك ياغي نجيب اشرافي است كه رنج جاوداني را بر تحقير و اهانت ترجيح مي دهد» و صاحب قدرت و اثر در اين دنياست و مرگ را به جهان مي آورد.انسان ميتواند با علم و دانش، به خصوص فنون سحر و جادو قدرت او را به دست آورد. در آن قرنها علم و سحر به هم آميخته بود و به همين جهت كليسا به سختي با دانشمندان و جادوگران مبارزه ميكرد. در تصور قرون وسطايي شيطانگرايان «شيطان يك فردگراست. او فرمانهاي آسماني را كه رفتار و اصول اخلاقي خاصي را تحميل مينمايند برهم مي زند و واژگون ميكند».و تبعيت از او قدرت و لذت در زندگي را افزايش مي دهد.
گروهي از يهوديان در طول قرون وسطا علوم و انديشه هاي به جا مانده از يونان را نيز فراگرفتند و با حضور در متن جهان اسلام انديشههاي آنها را نيز به خوبي فراگرفتند. حتي كساني مثل ابن ميمون انديشه فيلسوفان و دانشمندان مسلمان را به غرب منتقل كردند. و اين در حالي بود كه كتاب مقدس پيگيري دانش را عصيان در برابر خداوند مي دانست. حتي نظريات و انديشه هاي عرفاي مسلمان تقريباً بدون تاخير از طريق اعراب يهودي به آنها مي رسيد و اين انديشه ها را در گنجينه دانش هاي خود جا مي دادند.